loading...
دلتنگی های سام

امیر سام اقایی بازدید : 6 جمعه 14 تیر 1392 نظرات (0)
 
 
 
 
 
 
ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت

+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم فروردین 1391ساعت 10:45  توسط رها |  آرشیو نظرات
سلام دوستای گلم

اول به خاطر غیبتم از همه عذر خواهی میکنم.

از همه دوستای گلم که کامنت گذاشتن ممنونم و از اینکه نمی تونم جواب تک تکشون و بدم عذر 

خواهم. من دست راستم شکسته. در اولین فرصت محبت همتون و جبران می کنم....

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد 1392ساعت 12:16  توسط رها |  17 نظر
مثل بادبادکی که دست کودکش را گم کرده باشد

رها می شوم توی آسمان تو که اگر نبودی زمین معنا نداشت

آخر خیلی وقت است دیگر پاهایم روی زمین نیست

درست از وقتی دستم را گرفتی

من راه رفتن بلد نبودم و تو پریدن یادم دادی

ولی ندانستی باد مرا می برد اگر دستت نباشد

خفه می شوم اگر هوای تو نباشد

خودت رها بودی مرا چرا رها کردی

مرا به باد سپردی که پریدن یاد بگیرم یا راه رفتن فراموش کنم

حالا این منم بی تو

بی هوای تو

بی دستان تو

بی مقصد ، بی مقصود

بی هیچ امیدی به رسیدن

اصلا می فهمی چه می گویم ؟؟؟

به همین سادگی بر بادم دادی گلم

اینها را گفتم تا بدانی چرا دوستت دارم...


+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1392ساعت 17:23  توسط رها |  37 نظر
فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
... اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم
 ...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیستم فروردین 1392ساعت 9:47  توسط رها |  39 نظر
شاید میان این همه نامردی

باید شیطان را ستود

که دروغ نگفت

جهنم را به جان خرید اما

تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...

+ نوشته شده در  پنجشنبه هشتم فروردین 1392ساعت 12:30  توسط رها |  32 نظر
امسالم مث هر سال بدون تو تموم شد...

این عید و نمی خوام

من عیدی ندارم

این عید واسه من روز عذابه

عیدم مث هر روز، هر روز مث دیروز

من حال دلـــــم خیــــلــی خـــرابــــه...

http://tehrankids.com/uploads/posts/2009-11/thumbs/1257103221_1253860898.jpg

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم اسفند 1391ساعت 15:33  توسط رها |  21 نظر
تو چه میدانی ...

از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...

اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!

تو چه می دانی ...

از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...

ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!

تو چه می دانی...

+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم اسفند 1391ساعت 10:51  توسط رها |  29 نظر
سلام

 دوستای عزیزی که از مطالب وب من استفاده می کنن فقط با ذکر لینک وب من زیر مطلب مجاز به این کار می باشند.


با تشکر

+ نوشته شده در  دوشنبه نهم بهمن 1391ساعت 16:37  توسط رها |  54 نظر


پیرمرد همسایه آلزایمر دارد

دیروز زیادی شلوغش کرده بودند

او فقط فراموش کرده بود

...از خواب بیدار شود.با تشکر از تمامی عزیزان امیر سام اقایی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

امیر سام اقایی بازدید : 13 جمعه 14 تیر 1392 نظرات (0)
همیشه چوب سوختنی نیست ...
خوردنی هم هست !!!
ما گاهی اوقات چوب سادگیمون رو میخوریم ...

          

تاريخ دوشنبه چهاردهم اسفند 1391سـاعت 11:23 نويسنده امیر سام اقایی  65 کامنـــ ـت |

مگه میشه :

یه نفر آرزوی مرگ کسی و داشته باشه که از گوشت و خون هم هستند!

بگه وقتی میبینمت ،صحبت میکنی چندشم میشه،حالم بد میشه نگات میکنم!

          واقعا چقدر اون آدم میتونه بدبخت باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاريخ یکشنبه سیزدهم اسفند 1391سـاعت 15:39 نويسنده امیر سام اقایی| 28 کامنـــ ـت |

این روزا خیلی دلم میگیره

نزدیک عیده همه خوشحالن

ولی من...

باز اون حس لعنتی اومده سراغم

دوباره کابوس

 


ادامه مطلب
تاريخ پنجشنبه دهم اسفند 1391سـاعت 22:5 نويسندامیر سام اقایی  20 کامنـــ ـت |

سلام خوبین بچه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حدودا یک ماه میشه نیومدم وبم ،از همتون معذرت میخوام که نمیتونستم به وبتون بیام.یه عمل

جراحی کوچیک داشتم که خدارو شکر تموم شد اما فعلا یه چند روز دیگه استراحتم.اولین

 فرصتی که بیام وب نظرات همتونو میخونم الان خیلی شرمندتونم.همتونو دوست دارم و مرسی

 که انقدر بهم محبت دارین و فراموشم نکردین مخصا داداش و آبجی های گلم

تاريخ یکشنبه بیست و دوم بهمن 1391سـاعت 23:47 نويسند هامیر سام اقایی

هم میزنی بلکه شیرین شود دهانت

سرمیرود هی عکس ماه از استکانت

برمیز میریزدچه ماه تیره بختی!

وقتی ننوشیده ست طعمش را دهانت

ماهی که البته مراعات النظیر است

با مصرع تاریک و دور گیسوانت

این از تغزل حال بشنو،بشنوانم

تا هرچه شب از داستانم،داستانت

انگار دارد سر به بیرون می تراود

جانم که با صد تا گره بسته به جانت

امشب چه بارانیست وقتی جفت باشند

چشمان ابرم،شانه های آسمانت

حس میکنم امسال می میرم عزیزم

جای وصیت این غزل پیشت امانت

تاريخ پنجشنبه بیست و یکم دی 1391سـاعت 19:29 نويسندهامیر سام  85 کامنـــ ـت |

هرشب

همه شب،شمعی فروزان بر دست بر سر سرای نشستم و تو هرگز نیامدی

نه هیچ روزی و نه هیچ شبی

کجایی، کجایـــــــــــــی یار؟؟؟؟؟


ادامه مطلب
تاريخ چهارشنبه بیست و دوم آذر 1391سـاعت 18:42 نويسنده امیر سام   67 کامنـــ ـت |

عاشق که میشوی


نا آرام میشوی ،

 گاهی حسود ،

 گاهی خود خواه ،

گاهی دیوانه،

 گاهی آرام ،

 گاهی شاد ،

 گاهی غمگین ،

گاهی خوشبخت ترین


یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛

 تنها ترین...

 هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...


تنها غم میماند کنارت ...و تنهایی... و سیگار...

تاريخ سه شنبه نهم آبان 1391سـاعت 11:40 نويسندهامیر سام  69 کامنـــ ـت |

آنــهــایی که به جــای فـریـــاد زدن ،

سکوت می کننــد

یک روز به جـای اینکه صبـــر کننــد

در را بــاز می کننـد و می رونــد...

                                                             داداش جاسم

تاريخ یکشنبه سی ام مهر 1391سـاعت 10:49 نويسنده امیر سام  35 کامنـــ ـت |

حتے از هَمین راه دور...


شاید تو سُکـوت میـان کلامم بـاشـے...


دیـده نمی شوی!


امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے كنمـ ...


شایــد تــو...


هَیاهـوی قلبـم بـاشـے ..


شنیـده نمـے شوی...


امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار.

                                                                        "داداش مرتضي"

تاريخ یکشنبه دوم مهر 1391سـاعت 10:42 نويسنده امیر سام اقایی| 65 کامنـــ ـت |

...اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است:

هر وقت خورشید را

بالای سرت دیدی

بدان در غروبی دلگیر به تو میاندیشم...

                                                             "  داداش سامان"

تاريخ یکشنبه بیست و ششم شهریور 1391سـاعت 11:49 نويسنده sania| 42 کامنـــ ـت |

سراپا اگر زرد پژمرده ایم


ولی دل به پاییز نسپرده ایم


ادامه مطلب
تاريخ سه شنبه بیست و یکم شهریور 1391سـاعت 12:20 نوامیر سام اقاییa

درونم غوغاست...

ساده ميشكنم با يك تلنگر كوچك...

اين گونه نبودم...

شدم!!!

تاريخ سه شنبه هفتم شهریور 1391سـاعت 9:33امیر سام اقایی 28 کامنـــ ـت |

لذتي كه در فراغ هست در وصال نيست

چون

در فراغ شوق وصال هست و در وصال بيم فراغ.

تاريخ یکشنبه پنجم شهریور 1391سـاعت 10:20 نويسنده امیر سام| 11 کامنـــ ـت |

مهربانيت را مرزي نيست

يقين دارم

فرشته اي قبل از آفرينش قلبت را بوسيده.

تاريخ یکشنبه پانزدهم مرداد 1391سـاعت 10:33 نويسنده امیر سام| 31 کامنـــ ـت |

عشق همراه شدن از روی تمایل است،

سر به راه دوست گذاشتن از فرط نیاز برای فدا شدن است،

نه دامی برای به اسارت کشاندن و نه غل وزنجیری به پای آزادی و پرواز.

عشق باید بال پرواز باشد برای گذران زندگی ، نه شکستن بال دیگری که مرغ خانگی پر وبال شکسته ای باشد ،اسیر در دام.

تاريخ جمعه سیزدهم مرداد 1391سـاعت 18:12 نويسنده a|

شبا هنگام

با یادت، ستاره ای می شوم

و سفر می کنم

به قلب آسمان

شاید ببینمت

ای تنها دلیل بودنم!

تاريخ چهارشنبه یازدهم مرداد 1391سـاعت 12:51 نويس

ایجاد تغئیرات بزرگ زندگی

تا حدی ترسناک است.

اما می دانید حتی ترسناک تر

 از آن چیست؟

   حسرت.

تاريخ

خلقت من از ازل یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود

ای خدا گر من نمی بودم جهانت نقص داشت؟

ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟

من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست

گر بمانم یا بمیرم قلب کس را تنگ ن

امیر سام اقایی بازدید : 14 جمعه 14 تیر 1392 نظرات (0)
مخاطب خاص

فرقـی نمـی کند !! بگویم و بدانـی ...!

یا ...
نگویم و بدانـی..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جای جهان جا داری ...!

جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.:

دلــــــــــــــم


مخاطب خاص من !!!!!!!!!!!!!!


هر چه دلم را خالی می کنم باز هم پر می شود از تو ،


چه برکتی دارد دوست داشتنت....


+ تاريخ بیست و ششم خرداد 1392ساعت 12:41 PM نويسنده سمیرا | 36 CM

به سلامتی اونایی که هم دل دارن هم معرفت


اما کسی رو ندارن...


به سلامتی اونایی که تک پرن و با هر آشغالی نمیپرن...


به سلامتی تلخی روزگار که خیلی چیزارو میشه خواست


اما نمیشه داشت...


به سلامتی اونایی که غرور دلشون له میشه


ولی به حرمت رفیقشون فقط خون دلشو میخورن وبه سلامتی تو عشقم



+ تاريخ بیست و یکم خرداد 1392ساعت 3:8 PM نويسنده سمیرا | 32 CM




بہِتریـن لـذتـےڪہِ تـوے בنـیـا ہِست ایـنـہِ ڪہِ . . .

بـدونـے یہِ نـفـر خـیـلـے בوسِـت داره....



+ تاريخ دهم خرداد 1392ساعت 3:40 PM نويسنده سمیرا | 26 CM

عادت ندارم درد لم را به کسی بگویم..!

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم..!

تا همه فکر کنند نه دردی دارم و نه دلی..!


+ تاريخ ششم خرداد 1392ساعت 5:23 PM نويسنده سمیرا | 16 CM


اینجا زمین است. جایی که وقتی زانوهایت را

از شدت تنهایی بغل گرفته ای...به جای همدردی

برایت پول خرد می اندازند

 
+ تاريخ چهارم خرداد 1392ساعت 11:27 AM نويسنده سمیرا | 16 CM

  این روزها تنم گرمی

یک آغوش میخواهد

با طعم عشق نه هوس...! 

لبانم خیسی لبی میخواهد  

با طعم ناز نه نیاز.

تنی را میخواهم که 

روحم را ارضا کند نه جسمم را


+ تاريخ بیست و هشتم اردیبهشت 1392ساعت 8:15 PM نويسنده سمیرا | 4 CM

 


                                                                     


اونی که بیشتر عاشقه کمتر وفا میبینه..اونی که کمتر وفاداره بیشتر محبت میبینه....اینه اون دنیایی که همه عاشقشن


دلم گرفته آز آدمایی که میگن دوست دارم

اما معنیشو نمیدونن..

از آدمایی که میخان مال اونا باشی

اما خودشون مال تونیستند..

ازاونایی که زیر بارون برات میمیرن و

وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره!

مادر را بخاطر مهرش

شمع را بخاطر از خودگذشتگیش

گل را بخاطر زیبایی اش

وتورا بدون آنکه بدونم چرا به اندازه تمام دنیا دوست دارم


تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست..

تنهایی رادوست دارم زیرا عشق دروغی آن نیست...

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کرده ام...

تنهایی را دوست دارم چون خداوند هم تنهاست..

تنهایی را دوست دارم زیرا انتظار کشیدنم را پنهان خواهد کرد...



دلتنگی احساس قشنگیه

وقتی بدونی اونی که دوست داره

هیچوقت فراموشت نمیکنه


سیگاری روشن میکنم و به خاموش بودنم فکر میکنم


کام عمیق همراه آهی کوتاه...


بیرون میدم دودش رو کمرنگ میشه مثل خودم


نفسم میگیره از زندگی اجباری…

طعم تلخ سیگارو دوست دارم

تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما

تلخ مثل آخرین دروغ تو که باز هم همو می بینیم

تلخ مثل نبودنت . . . !

اینکه خیلیا هستند که عطر تو رو میزنن
اینکه خیلیا هستند که تکیه کلامای تو رو دارن
اینکه خیلیا هستند که شبیه تو میخندن...
اینکه خیلیا هستن که.....
اینا فقط نمیتونه یه اتفاق باشه
اینا....
یه عذابه....
عذابی که ذره ذره داره وجود من و آب میکنه
منی که دیگه "تو" رو ندارام


آرزوی من ماندن اوست اما...

خدایا اگر آرزوی او رفتن من است

آرزوی او را برآورده کن

من جز آرزوی او آرزویی ندارم



دلمو شکستی...
حالا همین شکسته هاش هم برات تنگ میشه...

عادت ندارم درد دلم را ، به همه کس بگویم ..! ! !

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،           

تا همه فکر کنند . . . نه دردی دارم و نه قلبی


   

اولین تو بودی
آخرین هم تو خواهی بود
♥نمی خواهم طعم چشم دیگری را بنوشم
انتظار بارانت سخت هم باشد
فقط به خیال آمدنت

خیس خیسم



+ تاريخ بیست و سوم اردیبهشت 1392ساعت 9:37 PM نويسنده سمیرا | 20 CM

دلشکسته بودم...کنار پنجره سیگار میکشیدم...

خسته بودم...

آنقدر خسته که یادم رفت بعداز آخرین پک

سیگارم را پایین پرت کنم نه خودم را...



تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم...

خسته ام ولی به آغوشی نمی اندیشم..چشمانم تر هستند وقرمز..

ولی رازی ندارم...

چون مدتهاست دیگر کسی را (خیلی) دوست ندارم



عشق چیست که همه از آن سخن میگویند؟

ع:عبرت زندگی

ش:شلاق زمانه

ق:قصاص روزگار.

اما افسوس و صد افسوس که شلاق زمانه را خوردم

و قصاص روزگار رتا کشیدم اما عبرت نگرفتم..



دلم برای عشق میسوزد!

این روزها هرکس نام هرزگی خود را عشق گذاشته است

و نمیداند عاشق دلداده است نه تن داده


یه وقتایی که دلت گرفته بغض داری آروم نیستی!

دلت براش تنگ شده..

حوصله هیچکسو نداری!

یاد لحظه ای بیفت که اون همه بی قراری هاتو دید اما..

چشاشو بست و رفت



اگر روزی داستانم را نقل کردی

بگو بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد..ت

نها بود اما کسی رو تنها نذاشت...

دلشکسته بود اما دلی رو نشکست...

کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد...

وشاید بدبود ولی برای کسی بد نخواست




از غم رفتنت سیگاری شدم

به خوشی برگشتنت پیک زدم.

از تب بودنت فاحشه شدم.

از ترس مسخره شدن لال شدم.

حالا نشستم این گوشه ببینم دیگه بلایی نمیخاد سرم بیاری؟

تعارف نکن.این تیشه...

بزن به ریشم

+ تاريخ سی و یکم فروردین 1392ساعت 9:38 PM نويسنده سمیرا | 35 CM






مـَלּ همـ ــآنـ َـم

خـوب تمـ ــآشـا ڪـُטּ

בُختــَرے ڪـہ براے בاشتــنــتـــ ...

تمــامـــ شبـــ را بیـבار مـے مانـב

و با تـ ـویــے ڪـہ نیــستے حرف مے زنـב

בختــرے ڪـہ ...

زانــو میــزنـב لبــہ تختــش و چشمــــانش را مــے بنـבَב

و تنــــهـا آرزویـــَش را براے

هـــزارمیـــن بـــــار بـہ خـُـــבا یـــاב آور مـــے شود!!!

خـُــבا هم مثــل همیـــشهـ لبــــخنـב مے زنـב

از ایــטּ ڪـہ ×تـ ـــو × آرزوے همیشگے مـــטּ بوבے!!!
+ تاريخ بیست و هفتم فروردین 1392ساعت 9:45 PM نويسنده سمیرا | 18 CM

همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط بر او توکل کن..

آن گاه میبینی که بدون

اینکه خودت دست به کارشوی کارها به

خوبی پیش خواهند رفت



پ

+ تاريخ بیست و دوم فروردین 1392ساعت 9:22 PM نويسنده سمیرا | 22 CM


                                                                                                                  

دستشو گرفتم و آوردم پیش خدا گفتم  من همینو میخوام...گفت بهتراز اینو

واست کنار گذاشتم پامو کوبیدم زمین

گفتم من فقط و فقط همینو میخوام آروم زیر لب گفت آخه قولشو به یکی

دیگه دادم!...


یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه و جریان زندگیت رو فقط مرور

کنی و بعدش بگی...به سلامتی خودم که اینقدر تحمل

داشتم..!


مادر مرا ببخش!درد بدنم بهانه بود کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام

اشکهایت را در آورد باز ببخش!


نه اینکه زانو زده باشم ..نه فقط دلتنگی سنگین است!همین!


دمش گرم .....باران را میگویم به شانه ام زد و گفت خسته شدی؟ امروز

من به جات میبارم

امیر سام اقایی بازدید : 13 جمعه 14 تیر 1392 نظرات (0)
   
همیشه تو را در نفس هایم احساس می کردم ، 


تو همیشه همراه من بودی ! علت جدایی تو از من ، من بودم !!!


بد جور دلمو شکستی...لا اقل میگفتی گناهم چی بود!!!




تنها گذاشتن تنهاکسی که تنها کس او هستی ، تنها گناهیه که هیچ کس و هیچ وقت بخشیده نمیشه...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 19
  • بازدید کلی : 312